Vahid Ghafarpour's Blog

نكات جالب از نظر وحيد غفارپور!

Friday, April 2, 2010

Word cannot start the converter mswrd632.wpc

http://support.microsoft.com/kb/973904

  • For 32-bit versions of Windows:
    HKEY_LOCAL_MACHINE\Software\Microsoft\Windows\CurrentVersion\Applets\Wordpad
  • For 64-bit versions of Windows:
    HKEY_LOCAL_MACHINE\Software\Wow6432Node\microsoft\Windows\CurrentVersion\Applets\Wordpad

Tuesday, October 28, 2008

Future of Apple

nice idea

http://petitinvention.wordpress.com/2008/07/26/looking-glass-for-iphone/

and also related parts

http://petitinvention.wordpress.com/2008/02/10/future-of-internet-search-mobile-version/

http://petitinvention.wordpress.com/2008/03/01/future-of-mobile-internet-search-applications/

http://petitinvention.wordpress.com/2008/04/15/look-at-what-you-dont-see-through-glass/

http://petitinvention.wordpress.com/2008/05/14/future-of-mobile-search-for-diet/

http://petitinvention.wordpress.com/2008/07/09/future-of-mobile-search-search-beyond-time/

http://petitinvention.wordpress.com/2008/07/12/future-of-mobile-search-power-of-visualization/

http://petitinvention.wordpress.com/2008/08/20/future-of-mobile-search-virtual-shopping-1/

http://petitinvention.wordpress.com/2008/04/15/look-at-what-you-dont-see-through-glass/

Saturday, October 4, 2008

عقاب اثر استاد بزرگ دکتر پرویز خانلری

گشت غمناك دل و جان عقاب چو ازو دور شد ايام شباب

ديد كش دور به انجام رسيد آفتابش به لب بام رسيد

بايد از هستي دل بر گيرد ره سوي كشور ديگر گيرد

خواست تا چاره ي نا چار كند دارويي جويد و در كار كند

صبحگاهي ز پي چاره ي كار گشت برباد سبك سير سوار

گله كاهنگ چرا داشت به دشت ناگه ا ز وحشت پر و لوله گشت

وان شبان ، بيم زده ، دل نگران شد پي بره ي نوزاد دوان

كبك ، در دامن خار ي آويخت مار پيچيد و به سوراخ گريخت

آهو استاد و نگه كرد و رميد دشت را خط غباري بكشيد

ليك صياد سر ديگر داشت صيد را فارغ و آزاد گذاشت

چاره ي مرگ ، نه كاريست حقير زنده را فارغ و آزاد گذاشت

صيد هر روزه به چنگ آمد زود مگر آن روز كه صياد نبود

آشيان داشت بر آن دامن دشت زاغكي زشت و بد اندام و پلشت

سنگ ها از كف طفلان خورده جان ز aصد گونه بلا در برده

سا ل ها زيسته افزون ز شمار شكم آكنده ز گند و مردار

بر سر شاخ ورا ديد عقاب ز آسمان سوي زمين شد به شتاب

گفت كه : ‹‹ اي ديده ز ما بس بيداد با تو امروز مرا كار افتاد

مشكلي دارم اگر بگشايي بكنم آن چه تو مي فرمايي ››

گفت : ‹‹ ما بنده ي در گاه توييم تا كه هستيم هوا خواه تو ييم

بنده آماده بود ، فرمان چيست ؟ جان به راه تو سپارم ، جان چيست ؟

دل ، چو در خدمت تو شاد كنم ننگم آيد كه ز جان ياد كنم ››

اين همه گفت ولي با دل خويش گفت و گويي دگر آورد به پيش

كاين ستمكار قوي پنجه ، كنون از نياز است چنين زار و زبون

ليك ناگه چو غضبناك شود زو حساب من و جان پاك شود

دوستي را چو نباشد بنياد حزم را بايد از دست نداد

در دل خويش چو اين راي گزيد پر زد و دور ترك جاي گزيد

زار و افسرده چنين گفت عقاب كه :‹‹ مرا عمر ، حبابي است بر آب

راست است اين كه مرا تيز پر است ليك پرواز زمان تيز تر است

من گذشتم به شتاب از در و دشت به شتاب ايام از من بگذشت

گر چه از عمر ،‌دل سيري نيست مرگ مي آيد و تدبيري نيست

من و اين شه پر و اين شوكت و جاه عمرم از چيست بدين حد كوتاه؟

تو بدين قامت و بال ناساز به چه فن يافته اي عمر دراز ؟

پدرم نيز به تو دست نيافت تا به منزلگه جاويد شتافت

ليك هنگام دم باز پسين چون تو بر شاخ شدي جايگزين

از سر حسرت بامن فرمود كاين همان زاغ پليد است كه بود

عمر من نيز به يغما رفته است يك گل از صد گل تو نشكفته است

چيست سرمايه ي اين عمر دراز ؟ رازي اين جاست،تو بگشا اين راز››

زاغ گفت : ‹‹ ار تو در اين تدبيري عهد كن تا سخنم بپذيري

عمرتان گر كه پذيرد كم و كاست دگري را چه گنه ؟ كاين ز شماست

ز آسمان هيچ نياييد فرود آخر از اين همه پرواز چه سود ؟

پدر من كه پس از سيصد و اند كان اندرز بد و دانش و پند

بارها گفت كه برچرخ اثير بادها راست فراوان تاثير

بادها كز زبر خاك و زند تن و جان را نرسانند گزند

هر چه ا ز خاك ، شوي بالاتر باد را بيش گزندست و ضرر

تا بدانجا كه بر اوج افلاك آيت مرگ بود ، پيك هلاك

ما از آن ، سال بسي يافته ايم كز بلندي ،‌رخ برتافته ايم

زاغ را ميل كند دل به نشيب عمر بسيارش ار گشته نصيب

ديگر اين خاصيت مردار است عمر مردار خوران بسيار است

گند و مردار بهين درمان ست چاره ي رنج تو زان آسان ست

خيز و زين بيش ،‌ره چرخ مپوي طعمه ي خويش بر افلاك مجوي

ناودان ، جايگهي سخت نكوست به از آن كنج حياط و لب جوست

من كه صد نكته ي نيكو دانم راه هر برزن و هر كو دانم

خانه ، اندر پس باغي دارم وندر آن گوشه سراغي دارم

خوان گسترده الواني هست خوردني هاي فراواني هست ››

****

آن چه ز آن زاغ چنين داد سراغ گندزاري بود اندر پس باغ

بوي بد ، رفته ا زآن ، تا ره دور معدن پشه ، مقام زنبور

نفرتش گشته بلاي دل و جان سوزش و كوري دو ديده از آن

آن دو همراه رسيدند از راه زاغ بر سفره ي خود كرد نگاه

گفت : ‹‹ خواني كه چنين الوان ست لايق محضر اين مهمان ست

مي كنم شكر كه درويش نيم خجل از ما حضر خويش نيم ››

گفت و بشنود و بخورد از آن گند تا بياموزد از او مهمان پند

****

عمر در اوج فلك بر ده به سر دم زده در نفس باد سحر

ابر را ديده به زير پر خويش حيوان را همه فرمانبر خويش

بارها آمده شادان ز سفر به رهش بسته فلك طاق ظفر

سينه ي كبك و تذرو و تيهو تازه و گرم شده طعمه ي او

اينك افتاده بر اين لاشه و گند بايد از زاغ بياموزد پند

بوي گندش دل و جان تافته بود حال بيماري دق يافته بود

دلش از نفرت و بيزاري ، ريش گيج شد ، بست دمي ديده ي خويش

يادش آمد كه بر آن اوج سپهر هست پيروزي و زيبايي و مهر

فر و آزادي و فتح و ظفرست نفس خرم باد سحرست

ديده بگشود به هر سو نگريست ديد گردش اثري زين ها نيست

آن چه بود از همه سو خواري بود وحشت و نفرب و بيزاري بود

بال بر هم زد و بر جست ا زجا گفت : كه ‹‹ اي يار ببخشاي مرا

سال ها باش و بدين عيش بناز تو و مردار تو و عمر دراز

من نيم در خور اين مهماني گند و مردار تو را ارزاني

گر در اوج فلكم بايد مرد عمر در گند به سر نتوان برد ››

****

شهپر شاه هوا ، اوج گرفت زاغ را ديده بر او مانده شگفت

سوي بالا شد و بالاتر شد راست با مهر فلك ، همسر شد

لحظهيي چند بر اين لوح كبود نقطه يي بود و سپس هيچ نبود

*****

Friday, September 12, 2008

Virtual Driving

experience virtual car driving in Seattle and San Fransisco

http://preview.local.live.com/

Wednesday, August 6, 2008

Daylight Saving

as a matter of fact iranian people need to change their daylight saving configuration in each year (thanks to president)

to change timezone in windows xp I found this page

http://support.microsoft.com/kb/931836

by this program

http://download.microsoft.com/download/5/8/a/58a208b7-7dc7-4bc7-8357-28e29cdac52f/tzedit.exe

you can change your timezone so easy.

don't forget to reselect your time zone after updating (it's needed to recache configuration)

Sunday, June 29, 2008

PicArtia Create your photo mosaic Online for Free!

PicArtia Create your photo mosaic Online for Free!


http://www.picartia.com/

PicArtia helps you create your photo mosaic online for free. It’s fast and easy to use.

Tuesday, June 24, 2008

Persian Answering Machines

پیغام گیر تلفن شعرا

پیغام گیر حافظ :
رفته ام بیرون من از کاشانه ی خود غم مخور!
تا مگر بینم رخ جانانه ی خود غم مخور!
بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاری پیام
زآن زمان کو باز گردم خانه ی خود غم مخور !


پیغام گیر سعدی:
از آوای دل انگیز تو مستم
نباشم خانه و شرمنده هستم
به پیغام تو خواهم گفت پاسخ
فلک را گر فرصتی دادی به دستم


پیغام گیر فردوسی :
نمی باشم امروز اندر سرای
که رسم ادب را بیارم به جای
به پیغامت ای دوست گویم جواب
چو فردا بر آید بلند آفتاب


پیغام گیر خیام:
این چرخ فلک عمر مرا داد به باد
ممنون توام که کرده ای از من یاد
رفتم سر کوچه منزل کوزه فروش
آیم چو به خانه پاسخت خواهم داد!


پیغام گیر منوچهری :
از شرم به رنگ باده باشد رویم
در خانه نباشم که سلامی گویم
بگذاری اگر پیغام پاسخ دهمت
زان پیش که همچو برف گردد رویم!


پیغام گیر مولانا :
بهر سماع از خانه ام رفتم برون.. رقصان شوم!
شوری برانگیزم به پا.. خندان شوم شادان شوم !
برگو به من پیغام خود..هم نمره و هم نام خود
فردا تو را پاسخ دهم..جان تو را قربان شوم!


پیغام گیر بابا طاهر:
تلیفون کرده ای جانم فدایت!
الهی مو به قوربون صدایت!
چو از صحرا بیایم نازنینم
فرستم پاسخی از دل برایت !


پیغام گیر نیما :
چون صداهایی که می آید
شباهنگام از جنگل
از شغالی دور
گر شنیدی بوق
بر زبان آر آن سخن هایی که خواهی بشنوم
در فضایی عاری از تزویر
ندایت چون انعکاس صبح آزا کوه
پاسخی گیرد ز من از دره های یوش


پیغام گیر شاملو :
بر آبگینه ای از جیوه ء سکوت
سنگواره ای از دستان آدمیت
آتشی و چرخی که آفرید
تا کلید واژه ای از دور شنوا
در آن با من سخن بگو
که با همان جوابی گویم
تآنگاه که توانستن سرودی است


پیغام گیر سایه :
ای صدا و سخن توست سرآغاز جهان
دل سپردن به پیامت چاره ساز انسان
گر مرا فرصت گفتی و شنودی باشد
به حقیقت با تو همراز شوم بی نیاز کتمان


پیغام گیر فروغ :

نیستم.. نیستم..اما می آیم.. می آیم ..می آیم
با بوته ها که چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار می آیم.. می آیم ..می آیم
و آستانه پر از عشق می شود
و من در آستانه به آنها که پیغام گذاشته اند
...سلامی دوباره خواهم داد